|
با خود گفتم قلم بر پا کنم بهر زهرا مدحتی انشاء کنم
اشک چشمم فرصت انشاء نداد دست لرزید و قلم هم پا نداد
از فراسوی دلم آمد ندا تو کجا و مدحت خیر النساء
با دلی بشکسته و حالی خراب زیر لب گفتم مدد یا بوتراب
من نبودم لایق مدحش ولی مدح زهرا گفتم از قول علی
ای بزرگ آفرینش فاطمه چلچراغ اهل بینش فاطمه
ای ستون خیمه ی آل عبا محور اصلی اصحاب کساء
ای طفیل هستیت چرخ و فلک لوح و کرسی و قلم جن و ملک
دست بوست اولین و آخرین خاک روب خانه ات روح الامین
روح بخش کائناتی فاطمه معنی صوم و صلاتی فاطمه
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: مقدمه,